“احساس” واژه کاربردی در نظریه شناختی به سال 1579 برمی گردد ، زمانی که از کلمه فرانسوی émouvoir که به معنی”برانگیختن” است اقتباس شد . واژه کارآمد احساس به عنوان یک اصطلاح توصیفی از حالات قابل درک و همه جانبه برای احساسات و عواطف به نظریه های روانشناختی وارد شد .
“احساس” واژه ای در اوایل دهه 1800 بیان شده ، توماس براون آنرا ابداع کرد و در حدود دهه 1830 است که مفهوم امروز و علمی احساسات برای اولین بار در زبان انگلیسی پدیدار شد. قبل از سال 1830 هیچکدام از پژوهشگران از کلمه احساس استفاده نمی کردند . به ازای آن از کلمه های دیگر مثل ” شور و اشتیاق” ، ” تصادفات روح ” ، ” حس اخلاقی” را استفاده می کردند و آنها را بسیار متفاوت از نحوه درک احساسات امروز ما توضیح داده اند.
احساسات در قالب موارد با عواطف و خلق و خو اشتباه گرفته می شوند اما این سه واژه شناختی هم معنا و یکسان نیستند . طبق نظر انجمن روانشناسی آمریکا (APA) هیجان به عنوان یک شاخصه «الگوی واکنشی پیچیده که شامل عناصر تجربی ، رفتاری و فیزیولوژیکی است» تعریف میشود.
احساسات در سوی دیگر عواطف می باشد در واقع عواطف نحوه برخورد افراد با مسائل یا موقعیت هایی است که از نظر فردی برای آنها مهم و معنادار تلقی می شوند تجارب عاطفی دارای سه جزء هستند یک تجربه ذهنی، یک پاسخ فيزيولوژیکی و یک پاسخ رفتاری یا کلامی

احساسات از یک ادراک و تجربه عاطفی ناشی می شوند . تجاربی که شخص نسبت به آنها آگاه است ، مثل گرسنگی یا درد تجارب احساسی نتیجه تجارب عاطفی هستند که ممکن است از خاطرات باورها و عوامل دیگر هم تأثیر پذیرفته باشد.
احساسات اصلی آدمی شامل احساساتی چون لذت و شادی برانگیختگی و میل ، جنسی خشم و غم و سوگ می باشند.
دوانلو سه عنصر را برای احساسات شناسایی کرد و معتقد بود عناصر احساسات می بایست برای بیمار بیان شود تا او در تجربه احساساتش بتواند آنها را لمس کند .
سه عنصر یک تجربه احساسی عبارتند از شناختی فیزیولوژیکی و حرکتی عنصر عنصر شناختی شامل نامیدن صحیح تجربه احساسی است ، عنصر فیزیولوژیکی شامل تمامی حواس احشایی است که به همراه احساس میآیند احساس داغی میکنم ، خونم دارد به جوش می آید عضلاتم قوی شدند و …).
در نهایت عنصر حرکتی احساس موجب به حرکت در آمدن تکانه میگردد می خواهم با مشت به صورتش بکوبم نبود هر یک از این سه عنصر هیجانی نشانگر عملکرد دفاعی در فرد است

احساس و حس چه تفاوتی دارند
از دوران کودکی ما را با حواس پنجگانه بینایی ، بویایی ، چشایی ، لامسه و شنوایی آشنا کرده اند و همه ما از همان اولین روزهای کودکی می دانیم که چطور از این حواس برای بررسی دنیای اطراف خود استفاده کنیم
حس ها اما چیزی فراتر از صرفا شناخت جهان اطراف ما هستند . سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا حواس پنج گانه ما با احساساتمان همبستگی دارند؟ آیا این حواس همان احساسات ما هستند؟ غیر از درک جهان اطراف حواس ما نقش بسیار مهمی در پردازش، یادگیری و تفسیر عواطف ما دارند. در واقع واکنشهای عاطفی ما با اطلاعاتی حسی هدایت میشوند به عنوان مثال ممکن است چیزی را که از نظر احساسی ناخوشایند تلقی می کنیم به طور غریزیدوست نداشته باشیم . به عبارت دیگر آنچه ما حس میکنیم باعث بروز احساسات میشوند
از سوی دیگر احساسات و قشر حسی ما می توانند اثر متقابلی بر یکدیگر داشته باشند احساساتمان قشر حسی مان را تقویت می کنند وحواس ما در واکنش به احساساتمان فعال تر میشوند. به عنوان مثال وقتی صدای زنگ آتش را می شنوید یا بوی دود به مشامتان میخورد ناخودآگاه بلافاصله از جا می پرید و به سمت نزدیک ترین خروجی حرکت می کنید به بیان ساده تر، اگر چه حواس پنجگانه و احساسات ما دو مقوله کاملا مجزا هستند اما در هم تنیده اند و به یکدیگر وابسته هستند . آنچه می شنویم می بینیم ، می چشیم می بوییم و لمس می کنیم احساسات ما را تعیین می کنند و از سوی دیگر ، احساسات ما بر فعالیت حواس پنجگانه تاثیر می گذارند.

باید ذکر کنیم که احساسات درونی به سه دسته کلی تقسیم میشوند که عبارتند از :
1. احساسات خوشایند
2. احساسات ناخوشایند
3. انواع دیگر احساسات
احساسات خوشایند همانند
• عشق و انگیزه
• امید و ایمان
• احترام و رضایت آرامش و اعتماد به نفس
• شادی و دوستی
احساسات ناخوشایند همانند
افسردگی و ناراحتی
• ترس و تنفر
• ضعف و خجالت
. خشم و حسادت
. نارضایتی و ناامیدی
و انواع دیگر احساسات بر اساس شرایط و خود فرد خوشایند و ناخوشایند می باشند همانند:
. آرزو
• خودبزرگ بینی
. غرور
. وابستگی
. تمایل
. تعجب
بسیاری از روانشناسان بر این باور هستند که غریزه و احساس مشابه می باشند و هر دو ناخودآگاه هستند برای مثال : ترس هم یک احساس و هم یک غریزه میباشد . در حالی که غرایز طبیعی و غیر منطقی و ذاتی می باشند ، احساسات پتانسیل بیشتری برای منطقی بودن و بخشی از سیستم بازخورد پیچیده که فیزیولوژیک شناسی رفتار و شناخت را به هم ارتباط می دهد دارند.

درک مبداء و منشاء احساسات
احساسات و نیاز بنیادین صمیمیت
مهمترین نیاز انسان ارتباط و صمیمیت است
و احساسات واسطه ای برای اتصال به خودمان و در پی آن ارتباط با دیگری است و هر چه از این نیاز بنیادین صمیمیت فاصله بگیریم به مشکلات روانی نزدیک تر می شویم . تمام اختلالات روانی حاصل این جدایی احساسی از خودمان است پس نا دیده گرفتن احساسات خطر بزرگی برای ما محسوب می شود .
از این روی بروز احساسات با اضطراب همراه است. اضطراب حکم دردی را دارد که درد را در کالبد روانی مان نشان میدهد اضطراب زنگ خطری است نسبت به فاصله گیری احساسی و دور شدن از صمیمیت و چون از دست دادن ارتباط برای ما بسیار دردناک است پس ترجیح میدهیم آن را به موارد کم خطرتر ارتباط دهیم و خود را درگیر وسواس ، افسردگی ، اضطراب اجتماعی نگرانی اختلالات خورد و خوراک و سایر مشکلات روانی ببینیم تا آنکه ببینیم چه درد دردناکی از دوری از خود و دیگری در دلمان حضور دارد.

- متن مقاله فوق توسط گروه امتداد من تالیف و در اختیار علاقمندان قرار داده شده است.
این مقاله را بصورت PDF دانلود و مطالعه نمایید
منابع:
- نظریه احساس گناه فروید نظریه گناه فروید, نظریه فروید ، نظریه اخلاقی فروید